جهان پهلوان پورياي ولی
turk donyasi
زبان،تاریخ و فرهنگ مردم ترک
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وبلاگ اینجانب سر میزنید خوشحالم. در ارائه و جمع آوری مطالب این وبلاگ سعی شده است مطالب مفید راجع به زبان ، فرهنگ و تاریخ مردم ترک از اکثر سایتها و وبلاگهای ایرانی و سایر کشورها به خصوص کشورهای ترک زبان دنیا استفاده شده است و در واقع گلچینی از مطالب سایت های مختلف است که در قالب یک وبلاگ جمع شده است. و سعی شده است با ارائه مطالب آموزش و همچنین لینک های مفید به یادگیران زبان ترکی کمکی کوچک کرده باشیم .خواهشمند است ما را از نظرات سازنده تان بی نصیب نفرمایید. ترکون دیلی تک سوگیلی ایستکلی دیل اولماز آیری دیله قاتسون بو اصیل دیل اصیل اولماز
نويسندگان
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:43 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

در نوشته هايامير كمال الدّين حسين گازرگاهي در "»مجالس العشّاق /96"« داستان پهلوان محمود پوريا را شروع كرده: "»تكيه دار دارالصّفاي اولي الأيدي والابصار( قسمتي از آية 45 سورة ص)"«. در بررسي عناوين و القاب شهرهاي ايران، به شهري غير از خوي برنمي‌خوريم كه لقب "»دارالصّفا«" داشته باشد. با اينكه وقتي احوال اين پير پهلوان( پورياي ولي) كه كمال مطلوب فتوّت و عرفان در وجود وي تجسّم يافته مطالعه مي‌شود، متوجّه مي‌گرديم براينكه احوال اين نامدار در هاله‌اي از افسانه‌ها فرو رفته، بلكه همين افسانه ها ناموي را نيز در بر گرفته است.چه كه هم اكنون نيز مزار اين پهلوان بزرگ در شهرستان خوي كه ميعادگاه پهلوانان و جوانمردان است مورد بي مهري قرار گرفته و دريغ از تنها سكه اي كه براي بازسازي آن خرج شود.


پورياي ولي، عارف و پهلوان نامي سده هفت هجري، در سال هايي كه هلاكوخان، به دستور قوبيلاي قاآن خان بزرگ مغول، براي تسخير قلاع اسماعيليّه و فتح بغداد رو به سوي غرب نهاد،در دارالصفاي خوي متولّد شد(653 هـ .ق) در سه سالگي پهلوان، دولت ايلخانان در قلمرو وسيعي كه از شمال جبال قفقاز و گرجستان و دولت شروانشاهيان و طرابوزان و از غرب در آسياي صغير سلطنت سلجوقيان و در جنوب شرقي آسياي صغير تا ميان رودان را در بر مي گرفت، استقرار يافت. علاوه بر مناطقي كه شمرده شد، هلاكوخان امارت كرت كه مركز آن هرات بود و از سمت شمال و اندكي در جنوب اورگنج( گرگانج جرجانيّه) تا كرانة شرقي درياي خزر نيز در قلمرو استيلاي هلاكوخان بود.

.

در سلطنت فرزند وي(اباقاآن) پهلوان پورياي‌ولي سالهاي خودآفريني جسماني را كه در بيست و هشت سالگي او بود، مي گذراند. تكودار بعد از وي سياست تبديل دولت ايلخاني را به يك دولت مسلمان تعقيب مي‌كرد، اسلام را پذيرفت و احمد ناميده شد. ولي در جنگي خانگي دستگير و اعدام گرديد. پس از مناقشات مختلف خانگي، سرانجام غازان خان در 695 در مصدر قدرت قرار گرفت. طيّ اين سال ها و در مسير گذر اين حوادث و زير بالايي هاي سياسي دو دورة كاملاً مشخّص حيات و زندگي پهلوان پورياي ولي گذشت:

دو دوره اي كه به سال هاي تا پيش از چهل سالگي و روزگار پهلواني و رشد جسماني و نام آفريني او به عنوان يك جهان پهلوان و سال هاي پس از چهل سالگي و ورود به جهان ادب و عرفان و نيل به مقام ولايت و قطبيّت و عروج به قلّة اعلاي بصيرت عارفانه تقسيم مي‌گردد. سال هايي كه درآمد اراضي به خزانه و يا فئودال ها تحويل مي شد. در آمد اراضي " »اينجو«" يا اراضي‌اي كه به خان و خويشاوندنش اختصاص داشت، مصرف دستگاه شخصي خان و خويشاوندان وي و شايد لشكريان را تأمين مي‌كرد. گذشته از ماليات هاي سنگين، عـوارض گوناگوني جنساً و يا نقداً از روستائيان گرفته مي شد كه "»اخراجات«" ناميده مي شد. روستائيان مجبور به تهيّه علوفـه براي اسب‌هاي لشكريان و آذوقه براي خود آنها بودند. سنگيني بار استثمار فئودالي در اين دوران غوغا مي كرد، كسي نمي توانست ازعهدة پرداخت ماليات بيايد اعضاي خانواده‌اش بـه بردگي فروخته مي‌شد. به نوشتة رشيدالدّين فضلالله در بسياري از نواحي فقط در يك دهم اراضي داير كشاورزي مي‌شد، باقي به امان خدا رها شده بود.

شهرهايي كه ويران شده بود در حال مي‌شد. صنعت گري اگر وجود داشت در اختيار كارخانه‌هاي حكّام فئودال بـود، كه لوازم لشكريان را فراهم مي‌كرد. در چنين وضعيّتي آزاده مرداني بودند كه در برابر چنين ستمي خاموش نمانده و نهضت‌هاي پي در پي به اشكال گوناگون و در تحليل نهايي در لوا و در پناه آرمان پيكارگر و رهايي بخش شيعه اماميّة اثني عشري جلوه مي‌كرد و تحقّق مي‌يافت. يكي از درخشان‌ترين چهره هاي اين پيكار كه در پيرامون فتوّت و عرفان از سويي و در نماي پهلواني و رشادت از سوي ديگر مظهر آن بوده، پهلوان پورياي ولي است. خيزي كه نقش پهلوان پوريا در آنها چه به عنوان يك پهلوان و چه به عنوان يك نظريّه پرداز و آرمان گرا به خصوص در ستيز افسانه‌اش با نمايندگان جناح‌هاي شريعتي غير شيعه چون صدرالدين حموي، و طرّاحي رسالة تئوريكي و عارفانه و پر نيشش يعني »كنز‌الحقايق«" اساسي، چشم گير و جاودانه است. در برابر چنين دوران و روال ستمبارانة حكّام ، اعمال و دوران غازان خان پر از اميد و ستايشگر مي‌نمايد. در حقيقت در مقام مقايسه با آنچه كه اخلاف هلاكوخان به روزگار مردم اين سرزمين آوردند، روزگار غازان خان آكنده از بهروزي، پيروزي، آزادي و رشد و غناي انديشه و ارزشهاي انساني است.

در اين روزگار است كه بذرهاي افشاندة نهضت‌هاي اسلامي شيعه سر از خاك بركشيده و جوانه مي زند و گروه‌هاي گوناگون فتيان و جوانمردان، عارفان و انديشمندان با گرايش‌هاي ريشه دار شيعه جاي جاي بساط گسترانده و عرض وجود مي‌كنند و از آن ميان پهلوان نامدار پورياي ولي مفرّ و اماني مي‌يابد تا سخن بگويد و به عنوان عارفي انديشه پرداز قفل خاموشي از زبان برگيرد. سلطنت غازان خان خط فاصل غلبة مجدّد اسلام را بر بت‌پرستي مغولان رسم مي نمايد و ابتداي تجديد حيات و استقلال سياسي ايران مي‌باشد. بتكده‌هاي بودايي كه به دستور هلاكو ساختهشده بود از جمله در خوي رو ويراني مي‌نهد. كليساهاي ساخته شده توسّط آنها از جمله دوقّوزخاتون زن هلاكو رونق خود را از دست مي‌دهد. در چنين احوالي است كه نام پورياي ولي از مرزهاي كشور فراتر رفته و اصول پرداخته شدة عقيدتي او شكل مي‌گيرد و زبان نيرومندش به نيايش غازان خان امير نيكوخصال گشوده شده و مي‌گويد:

ورا لله به گيتي پادشاهي / مسلّم باشد از مه تا به ماهي / چو‌ميداند‌كه‌دنيانيست‌چيزي / ‌نيرزد‌بيش ‌دنيا ‌از ‌پشيزي / كند كوشش براي آخرت را / نهد باقي جزاي آخرت را / بسي‌كافر‌مسلمان‌كرد و ديندار / نزد در دره اين مدّت علي‌وار / بسي آزاد كرد او بندگان را / بسي دلشاد كرد او خستگان را / نباشد‌همنشينش‌جز‌كه‌درويش / به‌جز مرهم نباشد بردل‌ريش

با اقداماتي كه غازان خان از نظر سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي انجام داد، تغييرات اساسي در جامعة ايران به وجود آورد. در تاريخ اقتصاد ايران دادن جيره لغو شد، صنعت‌گران در كار خود مخيّر شدند، به اصول معماري شهرها به خصوص پايتخت توجّهي خاصّ داشت. مرقد او درشنب غازان در حومة تبريز از لحاظ ريزه‌كاري هاي زيبا و گران‌سنگ تحسين همگان را برانگيخته بود. در كنار آن دو مدرسه و يك بيمارستان و يك رصدخانه و يك كتابخانه و يك محل بايگاني اسناد گرانمايه و گرمابه ها و استخر بنا كرد. صنعت‌گران چيره دست از سراسر جهان به آنجافرا خواند و براي نخستين بار در تاريخ جريان جذب مغز ها به مركز ايران در زمان او تحقّق يافت. در ربع رشيدي كه با در آمد موقوفات رشيدالدين فضل الله و تشويق غازان خان در تبريز ساخته شد. سي هزارخانه و بيست و چهار كاروانسرا و هزار و پانصد دكّان نسّاجي، رنگرزي و كارگاه هاي كاغذ سازي و باغ هاي بسيار و گرمابه ها و انبارها و آسيا ها و ضرّابخانه ها وجود داشت. كوي علما در همان محل بود، در مدرسة آنجا شش تا هفت هزار طلبه مشغول به تحصيل بودند. بيمارستان بزرگي كه در آن پنجاه پزشك هندي و چيني و مصري و سوري بود، با بهترين چشم پزشكان و جرّاحان و شكسته بندها، ضمن كار تدريس هم مي‌كردند. در ربع رشيدي كتابخانه‌اي با شصت هزار جلد كتاب در علوم دقيقه، تاريخ، شعر و شرعيّات و فقه اسلامي داير بود. هزار نسخة خطّي قرآن كريم به خط بهترين خوشنويسان عصر در اين كتابخانه محفوظ بود. پهلوان پوريا مي گويد:

بسي گفتم دعا و بازگويم/ در آن ساعت كه با حق راز گويم / كه در دنيا و عقبي سود بادش/ الهي عاقبت محمود بادش

چنين دوران پر شگوني بر پهلوان پوريا بسيار زود گذشت. غازان در همان سال نظم " كنزالحقايق" و در بهترين سال‌هاي زندگي پهلوان درگذشت، با اينكه پهلوان تا سلطنت بدشگون ابوسعيد زنده بود با توجّه به وقايع اين سال ها و ايجاد يك موج ضدّ غازاني و هجوم ضدّ شيعه در پردهو لواي نام هاي مختلف و افسانه‌هايي كه در بارة پهلوان به جاي مانده است اين شائبة غير منطقي قوّت مي يابد كه پهلوان ما نيز در منازعه‌اي كه ضبط تاريخ است مورد تهمت و بعد آزار و مرگ قرار گرفته است. در همان سال هاي فتنه و آشوب تنها وجود علاّمه حلّي(ره) بود، كه سبب دلگرمي شيعيان و فعاليّتشان مي شد.

مجملي از اوضاع زمان پهلوان را با هم مرور كرديم، رواست به اسنادي غير از "»مجالس العشّاق«" كه پورياي ولي را "»تكيه دار دارالصّفا"« ناميده اشاره‌اي هر چند مختصر بكنيم، كه گوياي "»خويي«" بودن وي باشد.

صدراسلام محمّد امين امامي خويي در مورد مرقد ايشان در كتاب "»مرآة الشرق«" مي‌نويسد: »قبر امير ولي (پورياي ولي)، مشهور به پير ولي،... فردي مرتاض، عابد و پسنديده سيرت، بااخلاق خوب، بزرگ مقام بود. در زندگي وي بعضي كرامات به او نسبت مي‌دهند. شهرها و آبادي‌هاي دور و بعيد را قصد نموده، و در محلّه شاهانه(شهانق) در شهر خوي مدفون است. بعد از دفن بر روي قبرش قبّه و بنائي ساخته و خانقاهي درست كردند. مردم بر مزارش براي قضاي حاجات به خصوص شب‌هاي جمعه جمع مي‌شوند. مقبرة آن بعد از گذشت زمان تخريب شده، لكن آثارش باقي مانده و اهالي آن را زيارت مي‌كنند."«

دكتر پرويز ورجاوند نيز در كتاب "»ورزش باستاني ايران« در مورد وجود مقبرة پهلوان پورياي ولي در خوي مطلبي آورده است.

مرحوم پرتو بيضايي در "»تاريخ كشتي ايران«" از صفحة 26 الي 61 كتابش را به زندگي پهلوان پوريا اختصاص داده است. وي به نقل طوماري به عرض 17 سانتي متر و طول سه متر و نيم پرداخته، كه از قرائن پيداست، انشاء كنندة آن از قصّه‌خوانان چند سده پيش، به احتمال قوي عصر صفويّه مي‌باشد. مرحوم بيضائي اين طومار را پس از تجسّس و تحقيقات فراوان از آقاي زركشان به دست آورده است. نويسندة اين طومار علاوه بر بدخطّي و نداشتن سواد كافي، از درك بعضي الفاظ و مفاهيم عاجز بوده، ليكن مرتكب اشتباهاتي شده، كه بيضائي آن ها را در پاورقي توضيح داده است. از مقدّمة طومار چند سطري پاره شده و آخر آن هم ناقص است و معلوم نيست چه مقدار و چند سطر از آن افتاده، از قسمت اوّل و سطرهاي پاره شده بعضي كلمات و عبارات به جاي مانده كه گويا شجرة پهلوان محمود پورياي ولي بوده، كه ايشان آنها را عيناً نقل نموده و به جاي كلمات و عبارات افتاده شده نقطه گذاشته است. مضمون اين طومار بر خلاف ديگر نوشته ها در مورد پهلوان پورياي ولي است، و احتمالاً در پرده خواني به كار مي رفته است. زيرا نتيجة حكايات آن است كه چون پهلوان از روي جوانمردي و گذشت عمداً خود را در برابر پهلواني جوانو كوچكتر از خود مغلوب و خوار و خفيف ساخت و خاصّه موقعي كه پهلوان جوان بر روي سينة او نشسته بود تمام حجابات از ديدة بصيرتش برداشته شد، امّا در اين طومار مي بينيم كه پورياي ولي قبل از شروع به كشتي آن هم با چهل نفر بر خاسته و به دستور»كهنه‌سوار معلّق"«كشيده و بيني بر زمين گذاشته و چون بيني بر زمين نهاده ثري را ديده و چون به پشت خوابيده تا عرش را، و بعد از اين مكاشفه چهل نوخاسته (پيش خيز) را يكي بعد از ديگري به زمين زده است. افسانه‌اي كه در مورد كشتي پهلوان با جواني كم تجربه در افواه عامّه مردم "»خوي«" وجود دارد چنين است، گويند: جواني عاشق دختر حاكم مي‌شود، و از وي خواستگاري مي‌نمايد. دختر شرط ازدواج با وي را به زمين زدن پهلوان پوريا مي‌گذارد. مادر جوان شب جمعه حلوايي نظري به يكي از زيارتگاه‌هاي خوي برده پخش مي‌نمايد. پهلوان پوريا هم در آن مكان حضور داشته كه مادر جوان و سبب پخش حلوا و استغاثه و زاري مادر را ديد كه از خدا پيروزي فرزندش را طلب مي‌كرد. پورياي ولي براي شادكردن دل او تصميم گرفت تا در آن كشتي پشت خود را به دست اين جوان به زمين رساند. كه در پايان اين كشتي حال كشفي به پهلوان دست داد. "»در آن وقت كه جوان كشتي‌گير بر سينة پهلوان نشست پهلوان ديد كه تمام حجابات از پيش ديدة بصيرتش منقطع گرديد و آفتاب حقيقت از وراي غيوم بتافت و يافت آنچه مي‌طلبيد.«

گويند وي گرايش‌هاي ملامتي داشت و حتّي گاه به خرابات مي رفت و با خراباتيان سخنان تايبانه مي‌گفت.

در طومار مزبور به كشتي پهلوان با پهلواني به نام "شيردل" از تبريز در مقام كهنه سواري، اشاره دارد، كه در ميدان "»خوي سرماس«" (خوي ـ سلماس) مطلبي است. چند سطر پائين‌تر مي‌نويسد:

از طرف قبله ده دلير پيدا شدند همه كلاه‌هاي اشريكي(نام محلّي) بر سر و نمدهاي پا زهري در بر و زير تنبان‌ها (لباس كشتي) بر كتف در برابر پهلوان ايستادند و پاهاي خود را جفت كردند و سلام دادند. پهلوان پرسيد كه كيستيد و از كجا آئيد و به چه كار آمده‌ايد، در جواب گفتند كه از جانب فارس آمده‌ايم در خدمت شيخ روزبهان بوديم و ما به اشارت شيخ وارد اينجانب شد‌‌ه‌ايم و شيخ ما را گفت شما را به خدمت پهلوان محمود پورياي ولي بايد رفت و ما دوازده سال بود كه در خدمت شيخ بوديم و شيخ ما را گفت شما به خوي سرماس (خوي سلماس) مي بايد رفت و لباسي كه در نظر است ما را پوشانيد الحال به خدمت تو آمده ايم كه تا حيات باشد، باشد در خدمت تو باشيم. پهلواناني كه از جانب حاجي بكتاش از غرب آمده بودند، پهلواناني كه از جانب صبا (به جاي مشرق به كار رفته) از مشهد مقدّس آمده بودند و ... در خوي و سرماس پيش پهلوان پوريا جمع مي‌شوند.

داستان كشتي پهلوان پوريا با پهلوان" »بس خيز«" نام بي نهايت جذّاب است، از اطناب كلام خـودداري مي‌شود، ولي به نكته اي اشاره مي كنم آن هم اينكه موقع كشتي بدن خود را روغن ماليدند. "»الحال اين ياران كه بدن خود را چرب مي‌كنند قاعدة پهلوان محمود پورياي وليست."«

در افواه عامّه است كه: آقاجان پهلوان و مشهدي محمّد پره‌لي (هر دو از پهلوانان نامي معاصر خوي بودند، افراد هشتاد، نود ساله خاطراتي از آنها نقل مي‌نمايند، موقع كشتي گرفتن بدن خود را روغن مي‌ماليدند.) پهلوان پوريا روي به قبله سجدة شكر كرد تا آن وقت زور پهلوان يك بود چون سجدة شكر به جاي آورد زور پهلوان صد شد.

گفتني ها در مورد اين پهلوان نامدار زياد است، منابع متعدّد شرح حالي از وي آورده‌اند، بعضي حالتي حماسه، بعضي ها حالت افسانه‌اي به او داده‌اند، در پايان مقال نام بعضي از منابع ذكر خواهد شد. آخرين دو بيتي از پهلوان كه شب رحلتش گفته است:

امشب‌ز سر‌صدق‌و‌صفاي‌دل‌من/‌آمد‌به برم هوش‌رباي دل من/ جامي‌به‌كفم‌داد‌كه‌بستان‌و‌بنوش/‌گفتم‌نخورم،‌گفت‌براي‌دل‌من

علي قليخان واله داغستاني در كتاب "»رياض الشّعراء«" تحت عنوان پهلوان محمود بن پورياي ولي (بعضي بن پوريا، بعضي محمود پوريا نوشته‌اند) داد سخن داده است و نخستين اثر فارسي است كه اشتغال "»كشتي«" را براي پهلوان پوريا نه به معناي »جسماني عملي«" آن بلكه تا حدّي والا به معناي»معنوي«" آن يعني كه " مناظره و جدل" تسجيل كرده است. زيرا كه تنها داغستاني است كه جزو نوادر آثار مورد رجوع ما پهلوان پوريا را "»پهلوان معركة دانش پژوهي، زور آزماي عرصة والا شكوهي، نطعي پوش ميدان ولايت و سر حلقة كشتي گيران ورزشخانة شجاعت«" خوانده و در وصف او آورده است كه:»پير فلك عالمي را افكنده، افتادة وي، چرخ كهن كه جهاني را انداخته، ناف بر زمين نهادة اوست."«

در طومار فوق، دوازده اصل، به عنوان اصل هاي پهلواني و جوانمردي، آمده كه از آنها به عنوان اصول پهلوان پورياي ولي ياد شده است، از جمله: احترام به پيش كسوت، دشنام ندادن، ترك نماز نكردن، دروغ نگفتن، و محبّت به مردم.

در زمينة فنون كشتي نيزسيصد وشصت فن را به پهلوان نسبت داده‌اند.

در مورد، وجود آرامگاه پهلوان پورياي ولي در خوي، پژوهشگرتوانا و محقّق فرزانة شهرمان حجّت الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي صدرائي كه خداي عمر طولاني بهش عطا فرمايد، مقالة مفصّل و مبسوطي دارند، كه چند سال پيش در هفته نامة خوي درج شده بود، و همينطور نويسندة تواناي شهر خوي جناب خسرو كرمانشاهي سر دبير "»هفته نامة خوي"« نيز چندي پيش با قلم شيوا و شيرينشان مقاله‌اي در اين مورد داشتند، كه هر دو بزرگوار حق مطلب را ادا كرده‌اند.

اشعاري از پهلوان پوريا در تذكره‌هاي مختلف آورده شده، متأسفانه مجموعة اشعار پهلوان پورياي ولي »كنزالحقايق«" در دسترس نبود.

در رياض العارفين چند رباعي از ايشان نقل شده از جمله رباعي زير كه مشهور است:

گر‌مرد‌رهي‌نظر‌به‌ره‌بايد‌داشت/‌خود‌را نگه‌از‌هزار‌چه‌بايد‌داشت

در‌خانة‌دوستان‌‌چو‌محرم‌گشتي/‌دست‌و‌دل‌و‌ديده‌را‌نگه‌بايد‌داشت

مدرس تبريزي در كتاب "»ريحانة الادب«" مثنوي زير را به پهلوان پورياي ولي نسبت مي‌دهد:

اگرتوخودخوش‌داري‌به هركار

از‌آن‌خويت بهشت‌آيد‌پديدار

و‌گر ‌خوي ‌بدت ‌اندر ‌ربايد

از‌آن جز، دوزخت چيزي نيايد

دهان ‌تو كليدانيست ‌هموار

‌زبان تو كليد آن را ‌نگه‌دار

زبانت‌را كليدي هم چنان دان

بدان كت آرزو باشد‌بگردان

به‌خيري‌گربگرداني نعيم‌است

به شرّي گر بجنباني جحيم است

دراين عالم مزن از نيكوبددم

كه هم ابليس مي بايد هم آدم



منابع و مآخذ:

ـ خلاصة مقالات طرح احياي ربع رشيدي ـ آتشكدة آذر ـ مرآة الشرق ـ تاريخ و فرهنگ زورخانه ـ تاريخ كشتي ايران ـ ورزش باستاني ايران ـ ريحانه الادب ـ نفحات الانس ـ رياض‌العارفين ـ رياض الشّعراء


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات
پيوندها